شیخ مفید قدس الله روحه نقل فرموده اند: «زید بن ارقم گفته است: سر امام حسین(علیه السلام) را بالاى نى در شهر مى گردانیدند و من در بالاخانه خود نشسته بودم. هنگامى که مقابل غرفه من شد، شنیدم که این آیه را قرائت مى کرد: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَـبَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَـتِنَا عَجَبًا. من از مشاهده این منظره ـ به خداى یگانه سوگند ـ مو بر اندامم راست شد و ندا کردم: والله سر تو اى فرزند رسول الله عجیب تر و شگفت انگیزتر است.»

آرى، سر مطهّر حسین بن على(علیه السلام) قرآن مى خواند و آیه سوره کهف را هم مى خواند. قطعاً در انتخاب این آیات کریمه اسرارى است.
ممکن است که مى خواستند به اهل کوفه آن خفتگان و خواب آلودگان بگویند، داستان اصحاب کهف براى شما تعجب آور و حیرت زاست. اکنون بنگرید که آیا آن عجیب است یا داستان من که پس از شهادت، آیات الهى را مى خوانم!
و ممکن است اشاره داشته باشند به این که من و یارانم با اصحاب کهف وجه مشترکى داریم. آنان در راه عقیده و ایمان خود استقامت ورزیدند; چنان که ما هم در مسیر ایمان و عقیده ثبات قدم داشتیم. ولى آنان از شرّ پادشاه کافر ظالم فرار کرده و به غار پناه بردند و بالمآل به خواب رفتند و آرمیدند; امّا من و یارانم در برابر حاکم ستمگر ایستادگى کردیم و فریاد خود را به گوش جهانیان رسانیدیم و از شمشیر و نیزه هاى آتشبار و از باران تیرهاى کشنده آنان نهراسیدیم و در برابر دشمنان دین، صف آرایى کرده، ضربت تیر و نیزه و شمشیرها را به جان خریدیم و آن گاه به شهادت رسیدیم و اینک این سر من است که از بدن جدا شده; تنم روى زمین و سرم بالاى نیزه هاست. اکنون بگویید که داستان اصحاب کهف شگفت انگیزتر است یا داستان اصحاب کربلا و کدام یک در خور شگفتى است و بهت انگیزتر مى باشد؟!