و اصبر و ما صبرك الا بالله...

 

 

در اين جمله رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را امر به صبر داده، بشارتش مى دهد كه اين نيرو و توانايى كه بر صبر دارد و مى تواند اين همه تلخى ها را در راه خدا بچشد، از خداى تعالى است، آرى هر امرى وقتى قابل امتثال است كه مامور، قدرت بر امتثال آن را داشته باشد، خداى تعالى بعد از امر به صبرش خاطر نشان مى سازد كه قدرت بر اين صبر دارى، چون حول و قوه تو همه از پروردگار تو است، پس در اينكه فرمود: (و ما صبرك الا بالله ) اشاره بهمين است كه غم مخور، خدا تو را بر چنين صبرى نيرو داده است.


در بعضى از روايات ميخوانيم كه اين آيه در جنگ احد نازل شده ، هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) وضع دردناك شهادت عمويش حمزة بن عبد المطلب را ديد (كه دشمن به كشتن او قناعت نكرده ، بلكه سينه و پهلوى او را با قساوت عجيبى دريده ، و كبد يا قلب او را بيرون كشيده است ، و گوش و بينى او را قطع نموده بسيار
منقلب و ناراحت شد) و فرمود: اللهم لك الحمد و اليك المشتكى و انت المستعان على ما ارى : خدايا حمد از آن تو است و شكايت به تو مى آورم ، و تو در برابر آنچه مى بينم يار و مددكار مائى .
سپس فرمود: لئن ظفرت لامثلن و لامثلن و لامثلن : اگر من بر آنها چيره شوم آنها را مثله مى كنم ، آنها را مثله مى كنم ، آنها را مثله مى كنم (و طبق روايت ديگرى فرمود هفتاد نفر آنها را مثله خواهم كرد).
در اين هنگام آيه نازل شد (و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصابرين ).
بلافاصله پيامبر عرض كرد: اصبر اصبر: خدايا صبر مى كنم ، صبر مى كنم ! با اينكه اين لحظه شايد دردناكترين لحظه اى بود كه در تمام عمر بر پيامبر گذشت ، ولى باز پيامبر بر اعصاب خود مسلط گشت و راه دوم كه راه عفو و گذشت بود انتخاب كرد.
و چنانكه در تاريخ در سر گذشت فتح مكه مى خوانيم ، آن روز كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر اين سنگدلان پيروز و مسلط شد فرمان عفو عمومى صادر كرد، و به وعده خودش در جنگ احد وفا نمود. و به راستى اگر انسان بخواهد نمونه عالى بزرگوارى و عواطف انسانى را ببيند بايد داستان احد را در كنار داستان فتح مكه بگذارد و آن دو را با هم مقايسه كند.
شايد تاكنون هيچ ملت پيروز مسلطى با قوم شكست خورده اين معامله اى را كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مسلمانان پس از پيروزى با مشركان مكه كردند نكرده باشد
آنهم در محيطى كه انتقام و كينه توزى در بافت جامعه آنها نفوذ كرده بود، و كينه ها را نسل به نسل به ميراث مى گذاردند و اصلا ترك انتقامجوئى در آن محيط عيب بزرگى بود.
نتيجه اينهمه بزرگوارى و عفو و گذشت آن شد كه اين ملت جاهل و لجوج چنان تكان خوردند و بيدار شدند كه به گفته قرآن يدخلون فى دين الله افواجا: ((گروه گروه در آئين خدا وارد شدند)).
6 - اين عفو و گذشت و صبر و شكيبائى در صورتى اثر قطعى خواهد گذارد كه بدون هيچ چشمداشتى انجام پذيرد يعنى فقط به خاطر خدا باشد، و لذا قرآن اضافه مى كند: شكيبائى پيشه كن و اين شكيبائى تو جز براى خدا و به توفيق پروردگار نمى تواند باشد (و اصبر و ما صبرك الا بالله )

منابع:تفاسیر المیزان و نمونه